بنام حی یکتا
جمعه 30/2/79 روزی را که در غم فراق پدر نشستم
مرگ خیلیها را تا کنون یاد میدهم و بسیار تجربه کردهام چون پدر بزرگ، مادر بزرگ همسر پدر بزرگ، پسر عمو، دایی، عمه، عموهاو بسیاری از همسایهها و همشهریها را حتی شهادت دوستان و همکلاسی ها یا حتی مرگ دوستان زیادی از همکاران و خیلیهای دیگر را اما هیچکدام مرا آماده رفتنت به سرای دیگر نکرده بود.
آخر بیپدری دردی نیست که قبلاً آنرا تجربه کرده باشیم، ولی حالا بعد از گذشت نه سال هنوز نبودنت برایم سخت است و یاد آوری آن رنج آور. تنها آنروز(نامیمون) یاد آوری اینکه از آن درد بیدرمان و زندگی سخت راحت شدی کمی درونم آرام گرفت و گر نه هیچ برآن خبر تحمل نداشتم. یتیمی خود را تا آخر عمر تحمل میکنم چون تحمل درد کشیدنت را نداشتم.